Monday, April 29, 2013

در توجیه ننوشتن!

« با این همه ، این هشدار ضروری بود که مطالعه خطرهایی هم داشت. این کار خطرناک می‌شود هنگامی که به جای بیدار کردن ما و برانگیختن زندگی ذهنی‌مان، خود به جانشینی آن گرایش می‌یابد.هنگامی که حقیقت به چشم‌مان دیگر نه به شکل آرمانی که خود می‌توانیم با پیشرفت درونی اندیشه و با کوشش دل‌مان بر آن دست یابیم،بلکه چیزی مادی جلوه می‌کند که میان برگ‌های کتاب‌ها انباشته است. مانند عسلی از پیش آماده که ما در کمال آسایش تن و جان‌مان از روی قفسه‌ی  کتابخانه برداریم و با لذت بخوریم.»
 
 
جووانی ماکیا
 
مقدمه در جستجوی زمان از دست رفته

2 comments:

  1. سلام حوای عزیز

    مدتها دنبالت میگشتم تا اینکه بالاخره اینجا پیدایت کردم...خوشحالم که دوباره مینویسی

    راستی بابت ازدواج هم تبریک... سلام آقای هم سر را هم برسانید و از قول ما حسودی کنید و بگویید بابت داشتن همسر با فضل و کمالات قدرشناس باشد و فخر بفروشد و پز بدهد و از گل نازکتر به شما نگوید

    ما خواننده های قدیمی حق آب و گل داریم و اگر چینی به پیشانی شما از جانب هر کسی (از جمله آقای همسر گرامی و عزیزتر از جان ) بیافتد رگ غیرتمان بدجوری قلمبه میشود و حالت خوفناکی دست میدهد و خلاصه ممکن است کلاه اصحاب وبلاگستان فارسی بدجوری درهم و بهم شود... ها گفته باشیم
    .
    .
    .
    شاد باشی دوست من و همیشه نویسا ...

    ReplyDelete
    Replies
    1. سلام. لذت اولین کامنت چه زیاد است!
      ممنون. خیلی ممنون
      و چشم!

      شما هم هم!

      Delete